.
تلفن را برداشتم صدای حاج احمد اقا بودایشان گفتند:"امام نامه ای برای گورباچف نوشته اند و دو نفر را برای ابلاغ این پیام انتخاب کرده اند اقای جوادی املی و شما"
سئوال ها و اما و اگر های زیادی در ذهنم به وجود امد ایا این نامه را واقعا امام نوشته اند؟چرا برای گورباچفنامه نوشته اند!مگر اتفاقی قرار است بیفتد.تصمیم گرفتم از اقای طباطبایی که یکی از نزدیکان امام بود سئوال کنم وقتی ایشان گفتند نامه را خود امام نوشته اند خیالم راحت شد...
سه یا پنج روز بعد حاج احمد اقا دوباره تماس گرفتند و گفتند چه روزی در فرودگاه حاضر شوم و گفتند اگر تا کنون وصیت نامه ای ننوشته ام نسبت به نوشتن وصیت نامه اقدام کنم.
استقبال در مسکو:
وقتی به فرودگاه رسیدم برخی کارکنان سفارت ایران در مسکو و همچنین اقای لاریجانی نیز برای رفتن به این سفر به ما ملحق شدند در طول پرواز هیجان و اضطراب داشتم وقتی به مسکو رسیدیم هیئتی شامله وزیر امور خارجه و مشاور مخصوص گورباچف و امام جماعت مسجد بزرگ مسکو و تعدادی از دیپلمات های ساکن مسکو به استقبال ما امدند.متوجه شدم همه ی ان ها به من نگاه میکنند.امام جماعت مسجد بزرگ مسکو همراه با دست گل پیش امد و گفت اینجا مرسوم است دسته گل را به رئیس هیئت هدیه کنیم اما ما میخواهیم این دسته گل را به این خانم که با این پوشش در برابر ما ظاهر شده اند و مارا شگفت زده کرده اند تقدیم کنیم.
از قبل مقامات ایرانی هماهنگ کرده بودند که مقامات شوروی دستشان را برای دست دادن با من دراز نکنند.
حضور مشاور مخصوص گورباچف معنای خاصی داشت چون او فقط به استقبال پادشاهان و رئسای جمهور کشور ها میرفت اما به خاطر قدر و منزلت امام او شخصا به استقبال ما امده بود.
حضور یک زن با این شکل و شمایل تعجب جراید را بر انگیخت یکی از روزنامه های صهیونیستی نوشته بود امام یک زن نظامی که فرمانده ی سپاه یکی از استان هاست را به همراه هیئت اعزام کرده است. در حالی که من در ان زمان دیگر فرمانده سپاه نبودم.
در طول مسیر از پنجره ی اتومبیل خیابان های مسکو را نظاره میکردم چند زن مسن را دیدم که برف پارو میکنند و مرد ها برف های پاره شده را تا کامیون حمل میکنند.از مترجم و دیپلمات ها پرسیدم ایا در این کشور بازنشستگی وجود ندارد.ان ها گفتند این شغل دومشان است و اگر بعد از بازنشستگی در خواست شغل دوم نکنند از گرسنگی میمیرند!این در حالی بود که این کشور ثروت خود را صرف مسابقات تسلیحاتی و جاسوسی و دخالت در امور کشورهایدیگر میکرد و رقیب امریکا بود!
ان شب با ترفندی موفق شدیم شام را در سفارت بخوریم . دیدن کارکنان سفارت ایران در قلب امپراطوریشرق خالی از لطف نبود من با خانم های انجا اشنا شدم و ان ها در شرایط دشواری زندگی میکردند و اصلا از سفارت بیرون نمیرفتند
ان شب یکی از سخت ترین شب های عمرم بود.پیام امام را از ایت الله جوادی املی گرفتم و مطالعه کردم همچنین نکات ان را یاد داشت کردم و سمت و سوی قبله را از ایشان پرسیدم.
صبح برای صرف صبحانه به سالن رفتیم خوراکی های متنوعی روی میز بود اما ما فقط از تخم مرغ اب پز استفاده کردیم ایت الله جوادی املی حتی از خوردن ان هم اجتناب کرد.
پس از صبحانه وسایل خود را جمع کردیم و به همراه دیپلمات ها به کاخ کرملین رفتیم .قرار بود بلافاصله پس از ابلاغ پیام به فرودگاه برویم ما اجازه ی سیاحت در شوروی را نداشتیم.
دیپلمات های همراه از یاداوری برخی نکات درباره ی تشریفات کاخ و..غافل شده بودند.
از ورود دیپلمات ها به ساختمانی که مخصوص گورباچف بود جلوگیری شد و در جلوی اتاق او نیز از ورود سفیر جلو گیری شد و گفتند ما فقط اجازه ی داخل کردن سه فرستاده ی ایت الله خمینی را داریم.
وارد اتاق گورباچق شدیم و من در ان جا با رئیس اتحاد جماهیر شوروی ملاقات کردم.اتاق اون تقریبا 20 متر بود پرده های ساده ای داشت و یک موکت بی نقش و نگار یک میز 12متری در ان بود که شش صندلی به دور ان چیده شده بود.تعداد کمی عکاس و خبرنگار در اتاق بود و مترجم و مشاور مخصوص گورباچف.
گورباچف با یک یک اقایان دست داد اما وقتی دستش را به سمت من دراز کرد بلافاصله دستم را به زیر چادر کشیدم این کار برای او گران امد گویا نوهی بی ادبی دیپلملتیک به حساب میامد او با لبخند و جمله ای که معنیش را نفهمیدم جواب داد اما معلوم بود ناراحت شده.
بعد از احوال پرسی ها اقای جوادی املی نامه ی امام را قرائت کرد و اقای لاریجانی ان را به انگلیسی برگرداند و مترجم نیز ان را به روسی ترجمه کرد.گورباچف خود انگلیسی میدانست اما برای این که تک تک جزئیات نامه را متوجه شود به روسی ان احتیاج داشت. در طول خواندن نامه به چهره ی گورباچف خیره بودم.در برخی مقاطع چهره ی او تغییر کرد و نکاتی را یادداشت کرد.
پس از خواندن نامه گفت که ما سئوالاتی داریم.سپس از ایت الله جوادی املی پرسید:ایت الله خمینی گفته اند که ما خود را در سرنوشت مسلمانان جهان شریک میدانیم این یعنی دخالت در امور داخلی سایر کشور ها."
ایت الله جوادی املی با لبخندی توضیح داد که قضیه اب و خاک نیست خاک شوروی همه اش مال شما ما خود را در هویت مسلمانی که در هر گوشه از جهان گرفتار ستم شده شریک میدانیم.
سپس مشاور مخصوص گورباچف که تا کنون ساکت بود گفت:" این که ایت الله خمینی دانشمندان ما را توصیه میکند به قم بروند و ان جا اگاه شوند توهین به ملت ما و اقای گورباچف است."
ایت الله جوادی املی با توضیح داد امام به شما توهین نکرده بلکه شما را تشویق به بحث فلسفی نموده است
زمان خداحافظی فرا رسید گرباچف دوباره شروع به دست دادن کرد این بار که دستش را به سمت من دراز کرد فرصتی نبود تا از حاج اقا بپرسم چکار کنم.همه به من نگاه میکردند دیدم اگر توی ذوق رهبر شوروی بزنم خیلی بد میشود چادر را روی دستم کشیدم و به او دست دادم.گورباچف گفت برای دست دادن دستم را دراز نکردم خواستم به مادر انقلاب بگویم ما همسایه های خوبی هستیم و دست بی اسلحه ی خود را به سمت شما دراز میکنیم شما هم مردانتان را تشویق کنید دست بی اسلحه ی خود را به سمت ما دراز کنند...
ایت الله جوادی املی گفت:"ما هم خواستار صلح و ارامشیم"
پس از رسیدن به تهران به دیدار امام رفتیم ایشان از ماموریت راضی بودند.گورباچف نیز دو ماه بعد وزیر امور خارجه اش ادواردشوارد نادزه را برای پاسخگویی به امام فرستاد من ان جا نبودم اما برادران گفتند او سخت تحت تاثیر ساده زیستی امام قرار گرفته است
مدت ها علت انتخابم توسط امام برایم جای سئوال بود.زیرا من در ان سفر کار خاصی انجام ندادم...
ولی بعد فهمیدم امام یک زن را به قلب امپراطوری شرق وو لانه ی کمونیسم فرستاده تا جایگاه زن در اسلام را شان دهد و بگوید زن هم باید میدان دار باشد نه این که از او استفاده ی ابزاری شود...
به یاد دارم سخنان ایت الله جوادی املی را که با اشاره به ان سفر میگفت:زنان ما اینگونه هستند که در مقابل یک ابر قدرت اینطور ظاهر میشوند و با جرئت در ابتدا دست او را عقب میزنند و بعد وی را به زانو در می اورند برای ان که بگوید دست بدونه صلاح خود را به سوی مردان شما دراز میکنیم...
منبع:خاطرات سرکار خانم مرضیه حدیدچی دباغ