با یک روز تاخیر تصمیم گرفتتم درباره انواع معلم هایی که تا حالا دیدم بنویسم!
*رابطه ی بچه های کلاس اول با معلمشن خیلی رابطه مسخره ایه...اول سال و با جیغ و داد شروع میکنن اخر سال میشه عین مامانشون!حداقل برای من که همین طور بوده!
از معلمای ابتدایی #خاطرات خیلی خوبی به یاد دارم از همون #معلم کلاس اول که خیلی مسن بود و سال بعدش بازنشسته شد و یادمه وقتی میخواست بره #مکه بچه ها پشت سرش خون #گریه می کردن :" ولی الان هر چقدر سعی میکنم چهره شو با جزئیات به یاد نمیارم!:(
تا معلم سال چهارم پنجم رابطمون باهاش جوری بود اگر چند تا تعطیلی پشت سر هم میخورد روز اولی که میدیدمش میپریدم تو بغلش تازه قد هامونم خیلی بلند شده بود اون بیچاره له میشد! این قدر که ما دوسش داشتیم نمیدونم #احساس اون نسبت به ما چی بود اخه خیلی کلاس شلوغی بودیم یه روز بهمون گفت استعفا میده دیگه نمیاد بچه ها داشتن خودشونو میکشتن باور کرده بودیم واقعا دیگه نمیخواد بیاد!!!
خلاصه ما همیشه معلمای #ابتدایی رو با اسم خانم #عزیزم صدا میزدیم بجز معلم سوم ابتدایی چون اون کلاس رو با #پادگان اشتباه گرفته بود! من و به عنوان نماینده دائم انتخاب کرده بود و خیلی دلش میخواست همه مرتب و منظم باشن! تقریبا هم بعد از این که من #نماینده اون کلاس شدم سال های بعدم پای ثابت کمک کردن به سایر معلما بودم!
یعنی خیلی ارج و قربت داشتم تو اون مدرسه:|
*هر چقدر توی ابتدایی دوران #صمیمیت و خوشی بود راهنمایی همه باهم #غریبه بودن دوران لج بازی با معلما بود اونا بیشتر روی درس تاکید میکردن و خب هیچ چیز دیگه ای هم نداشتیم که بخوایم دربارش حرف بزنیم!
وقتی یاد اون دوران میوفتم بچه های زیادی بودن که به کمک #معلم ها احتیاج داشتن ، بچه هایی که الوده به مسائل غیر #اخلاقی شده بودن یا حتی بچه هایی که پدر و مادرشون از هم جدا شده بودن و ... ولی هیچوقت جز درس با معلم رابطه ی دیگه ای نداشتیم ، و همه ی بچه ها در صورت خطا به #ناظم ارجاع داده میشدن ، ناظممون #زن خیلی خوبی بود و خیلی هم حواس جمع حتی وقتی کفش جدید میخریدیم متوجه میشد! ولی نمیتونست از وظیفش کوتاهی کنه مخصوصا با نفرت بی دلیلی که بچه ها نسبت بهش داشتن و گاهی واسه رو کم کنی به دوستشون میگفتن بیا رو دیوار مدرسه بنویس #مرگ_بر_خانم_*نون* ! خلاصه تنها شخص #ناظم بود که میتونست کمک کنه ولی اون بچه ها واقعا سفیه بودن و هیچوقت درک نکردن چه خانم عزیزی در اختیارشونه برای حل مشکلات ...
*توی این سه سالی که از دوران دبیرستان گذشته توی مدرسه ی قبلیم بچه ها ارتباط خیلی قوی با دبیر #دینی داشتن،جدای از ویژگی های اخلاقی خانم #پ خیلی دبیر شیک پوشی بود و واقعا چهره زیبایی داشت شاید 45 سالش بود!یعنی یه شخصی بود که توی دبیرستان #دخترانه همه جذبش میشدن و قضیه وقتی بهتر میشد که دبیر متعهد و مسئولی بود نسبت به تفکر شاگرداش...کلاس بحث #ازاد میذاشت و هر کس هر چیز دلش میخواست میگفت !
توی مدرسه ی جدید هم اوضاع همین طوره مدرسه ی ما چهل نفر بیشتر نیست به خاطر همین بحث از صمیمت گذشته واقعا همه همه چیز رو درباره ی هم دیگه میدونن!
به طور کلی شاگردا واقعا سعی میکنن نهایت استفاده رو از حضور معلم بکنن.. و سرکلاس درباره هرچیزی که توی جامعه هست حرف میزنن..از #مذاکرات_هسته ای گرفته تا تحولات منطقه و دنیای #غرب و فرقه شیرازیا
یه سری از معلما حافظه خیلی خوبی دارن. یه معلم دینی داریم خانم #میم واقعا من همیشه از صمیم قلب احساس میکنم این که دارم شاگردیشو میکنم یکی از نعمتای خداست! جدای از معلومات بسیار زیادش توی مسائل دینی و تفسیر #قران من از حافظه ی سیاسیش خوشم میاد یعنی شخصی نبوده تو انقلاب که من امارشو بخوام این خانم نتونه بهم جواب بده ... معلم باید بروز باشه یعنی وقتی توی دینی بهمون درس میده نفی سبیل یعنی امت اسلام نرن زیر بار سلطه نفی سبیل رو با وقایع جاری مطابقت میده و یه مثال زنده میزنه که اگر فلان مسئول خلاف این قاعده رو کرد فعل حرام انجام داده....
از معلمای دیگه ای که باهاشون زیاد سر و کله میزنیم معلم تفسیره که همیشه دلش میخواد از شیرازیا و ماهواره حرف بزنه و به خاطر حرف زدن بیش از حدش زیاد کسی حوصلشو نداره!
معلم #مطالعات_اجتماعی از اوناس که خیلی قربون صدقه #اقا میرن ولی گاهی ازش تعجب میکنم مثلا بهش از حد ریلکسه بهش میگم میشه دوباره #رفراندوم برگزار بشه بهم میگه اره چرا که نه دلیل این که مردم به جمهوری اسلامی رای اری دادن محدود بودن گزینه ها بود شاید مردم نظرشون عوض شده !
شایدم درست میگه به هر حال اینجا مملکت ازاده!
معلم تاریخم که قبلا ازش گفتم واقعا احساس میکنم روح #هیتلر و داره:| از لحاظ ابهت ظاهری و این چیزا...اونم یه بار توی کل سال خواست از مذاکرات هسته ای حرف بزنه من و اون باهم بحثمون شد به مدیر گفت دفعه دیگه این حرف #سیاسی زد بزنش:| خلاصه هر وقت باهاش حرف سیاسی میزنم میگه بجای این حرفا برو #نهج_البلاغه و #قران بخون!... کسی هم نیست بهش بگه اخه ادم حسابی دارن خلاف ایه قران میرن اون وقت بهم میگی نمیخواد #سیاسی حرف بزنی! بعضی وقتا واقعا اعصاب خورد کن میشه... ولی من از اقتدارش خیلی خوشم میاد:/ از اون به بعد هر از چند گاهی باهم حرف میزنیم اخرین بار درباره موسوی و کروبی بود! بعد از اون یه بار حوصلش تو مدرسه سر رفته بود کلاسم نداشت اومد پیشم گفت تو جدیدا خواستار #اعدام کسی نیستی...:||| البته منم براش توضیح دادم از همون ال خواستار اعدام نبودم-_-اعدام بشن پس فردا بهشون میگن #شهید و #قهرمان و این جور مزخرفات!
خلاصه از این که با این معلما بودم خوشحالم! و باید چند نفر مثل خانم #پ و خانم #میم باشن تا مدرسه رو از حالت #تعلیم به حالت #تعلیم_و_تربیت در بیارن!
پ ن : بعد از سه سال تازه جمله وروی نماز خونه رو خوندم!
معلم من کسی است که اندیشیدن را به من یاد دهد نه اندیشه ها را ...
کل متنت ی طرف ، این جمله ی طرف :
" دفعه دیگه این حرف سیاسی زد بزنش "
یعنی واقعا کسی هست جرات کنه رو شما دست بلند کنه :/
+ به مناسب امروز یک مداحی قدیمی گذاشته م ، مجلس روضه برپاست . تشریف بیارید