دوست دارم زیاد درباره ازدواج و خانواده فکر کنم، خب اولین چیزی که به ذهن مخاطب میرسه اینه که من کمبود شوهر دارم ، شاید من کمبود حضور پرنس چارمینگ داشته باشم اما کمبود شوهر ندارم!خخخ وقتایی هم که احساس کمبود میکنم وقتیه که میرم خرید چون خوشم نمیاد با فروشنده ها حرف بزنم/:
یه روز مدرسه زود تعطیل شده بود یکی از اون کلاسیا باباش یادش رفته بود بیاد دنبالش ، بهم گفت اگر من صاحب داشتم اینطور وسط خیابون نمیموندم ، گفتم صاحب چیه؟گفت یعنی بذارن شوهر کنم ، طفلی دلش خوش بود!خواستم بهش بگم مردی به نام شوهر زیادم ان تایم نیست ولی بی خیال شدم
به هر حال فکر کردن به این چیزا تمام ذهن من و اشغال کرده!
یکی از پسرای محل میخواد زن بگیره ، طلبس ، یکی از معیاراش خوشکل بودن طرفه . مامانم میگه حق داره ، بله حق داره به هر حال محض رضای خدا یا در جهت ارمان های انقلاب که نمیخواد زن بگیره زن میگیره تا گره فعلی زندگیش باز بشه ، جالبه اون که پسره میتونه گرهشو باز کنه ولی دخترا نمیتونن
الان میگم منظورم چیه . من متاسفم که امشب تصمیم گرفتم درباره این چیزا بنویسم اما دلم این و میخواد
تو معامله ی ازدواج دو طرف حقوق واجب میگیرن پسره حقوقشو با چیزایی مثل زیبایی اون دختر میگیره و دختره هم با پولدار بودن اون پسر ، اما نمیدونم چرا تمام چهره ها مصلح نگران حقوق دسته ی اول هستن و سعی در کتمان حقوق دسته ی دوم میکنن
من همیشه از مونث خلق شدنم ناراحت بودم بجز یه روز که مجبور بودم صبح تا شب تو یه نمایشگاه کار کنم و اون شب وقتی افقی شدم خدا رو شکر کردم که کار کردن برام واجب نیست ، به هر حال کفه ی ناراحتی هام سنگینی میکنه ، من تو زندگی مشکلات زیادی نداشتم اما مشکلات دیگران ناراحتی های من و زیاد کرده حتی مشکلات کسانی که قرن ها پیش زندگی میکردن ، شاید من ایمان ندارم خدا انتقام مستضعفین رو میگیره...ولی نه بالاخره این اتفاق میوفته اما صبر کردن ناراحت کنندس...
درباره ناراحتیم از مونث خلق شدن...هر وقت بحث زیبایی پیش میاد خیلی شدید میشه الان مخاطب احساس میکنه یه میمون پشت وبلاگ "نگاه من" مخفی شده ، اما منم به اندازه ی خودم زیبا هستم ولی من فقط این مقدار کم نیستم ... به دوستم میگم یه زن هر چقدرم کریه باشه زنه ... جذابه و این برای همه کافیه...
من چرا باید ازدواج بکنم؟من میگم برای اینکه زندگی راحت تری داشته باشم .. اما این امر برای هیچکس میسور نیست ، مصلحان اجتماعی که اکثرا توی کتاب و قران سر رشته دارن غایتشون مهم جلوه دادن خانوادس ، اما خانواده ارمانی اونا که هیچکس ایده الشو درش پیدا نمیکنه بیشتر شبیه اردوگاه عشق اجباریه ، اونا معمولا انتظار کنار گذاشتن معیار ها رو دارن که این درخواست ظالمانه ایه. شاید الان کسی بگه تو خدا رو ناتوان از این میذگدونی که بهت اسایش بده؟نه من خدایی رو میشناسم که از بندگان امتحان میگیره...
من که خانم میم هستم هیچوقت از خدا کمال بعد از سختی نخواستم ، میدونم این بسیار بده اما من از کرم کبریائیش فقط اسایش خواستم
مصلحان انتظار دارن جوونا از چاله به چاه مهاجرت کنن و بعد از این که تمام سال های جوونیشون گذشت پله پله بالا بیان نور خورشید بهشون بتابه و احساس خرسندی کنن ، و بعد زیر نور افتاب از خودشون میپرسن چرا؟
_____________________________________________________________________________
به هر حال من کمبود شوهر ندارم،پرنس چارمینگ هم از نزدیک خونه ما رد نمیشه من فقط مقدا زیادی از خودمو احتیاج دارم تا دیگه اون مقدار کم نباشم ، این که یه دختر ۱۸ ساله باشم یه چیز ناچیز از منه ...
راستی میدونستید از تشکیل خانواده دادن بقیه خوش حال میشم،انگار هنوز اجتماع پا بر جاست ، هر چند نابود شدنشم زیاد مهم نیست:-\
مشکل اینه من فراموش میکنم زنذگی یعنی اینکه هر روز برای خدا سختی بکشی اما من نمیتونم باور کنم خدا فراری ها رو مجازات میکنه...خدایا تو میدونی چقدر من و ضعیف افریدی...!
پ ن:لطفا برام ننویسید قبلا این حسا رو داشتید الان خوب شدید
باور نمیکنم
پ ن۲:من دوباره مینویسم.شاید نوشته ی بعدیم درباره ازدواج اسن سکس رو کاملا نقض کنه!
پ ن۳:کسی حق مسخره کردن من و نداره